اخیرا ماهنامه آرش با یک زن زندانی و تواب سابق مصاحبه ای کرده که از دید من سئوال برانگیز است. این مصاحبه دلیلی شد تا من دوباره به مقولاتی همچون دمکراسی و مدنیت در میان ما ایرانیان بیندیشم و اینکه این مقولات واقعا چه معنا و اهمیتی برای ما دارند.
مورد بحث زنی تواب است. زنی که اول با نام سیبا دوره ای از زندگی اش را به پای عقاید مارکسیستی اش گذاشته و با نظام شاهنشاهی مبارزه کرده است. سپس همراه سایر گروههای چپ دست به دست گروههای تندرو مذهبی داده و انقلاب اسلامی را به ثمر رسانده است. پس از انقلاب هم دستگیر شده، دوره ای را در زندان به سر برده، شکنجه روحی و جسمی شده و سپس تحت فشار های وارده تغییر شخصیت داده، از سیبای مارکسیست به زینب تواب تبدیل شده و به شکنجه روحی زندانیان سیاسی و هم مسلکی های سابق خود پرداخته است. امروز هم زیبای مهاجریست در آلمان.
وی با رفتن خود به یک گردهمایی زنان چپ که دلیل یا دلایل گردهمایی شان هنوز بر من روشن نیست موجب تشنج جلسه می شود. از او خواسته می شود که جلسه را ترک کند (در آلمان٬ یعنی کشوری که دمکراتیک محسوب می شود!) زیرا که به عنوان تواب زمانی شکنجه گر روحی تعدادی از زنان حاضر در جلسه بوده است. این اتفاق سوژه مقالات بسیار و بحث و جدل های بیشمار می شود ولی هیچکدام این ها به اندازه گفتگوی آرش با سیبا معمار نوبری تأمل برانگیز نیست. این مصاحبه را می توانید در اینجا بخوانید.
متاسفانه این مصاحبه نیز مانند اکثر مصاحبه ها و مقالات ایرانی خطی است و به قصد محکوم یا تبرئه کردن انجام شده است. نقش اصلی را مصاحبه کننده دارد و نه مصاحبه شونده تا جایی که خاطرات، موفقیتها٬ شکستها ، و نظرات فردی خبرنگار به طور برجسته به چشم می آیند. خواننده چندان در جریان ماجرا قرار نمی گیرد و حتی نمی داند که افرادی که از آن ها اسم برده می شود (مثل مینو یا بنفشه) که هستند. ظاهرأ فرض بر این است که خواننده باید پیشاپیش این افراد را بشناسد و به نتایج دلخواه خبرنگار رسیده باشد!...سخن کوتاه٬ به نظر من این مصاحبه، مصاحبه ایست خشن و آینه ای تمام نما از معظلات فرهنگی ما ایرانیان.
در روزهای آینده این پایگاه اینترنتی مقالات و متونی از پیمان وهاب زاده٬ مهستی شاهرخی، حسین فاضلی (نانام)، علی نگهبان و... را به چاب خواهد رساند. در صورت تمایل مقالات و یا نظر نوشته های خود را به آدرس ای میلم بفرستید.
skalbasi at gmail dot com
1 comment:
شيما جان!
از منطق تو حمايت میکنم. متاسفانه دموکراسی سياسيون تبعيدی همچنان "گزينشی" مانده است، يعنی: آزادی بيان برای همفکران!
راستی چرا اين مطالب خوب را در وبلاگ خودت نگذاشتهای؟ آنجا تو وزن داری و شناخته شدهای. اينجا کمیدورافتاده است. فرزندت را از خودت دور نکن.
قربانت
Post a Comment